نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا

در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا
در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا
در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا
در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا
مریم بکر معانی را منم روح القدس
مریم بکر معانی را منم روح القدس
مریم بکر معانی را منم روح القدس
مریم بکر معانی را منم روح القدس
مریم بکر معانی را منم روح القدس
عالم ذکر معالی را منم، فرمان روا
عالم ذکر معالی را منم، فرمان روا
عالم ذکر معالی را منم، فرمان روا
عالم ذکر معالی را منم، فرمان روا
عالم ذکر معالی را منم، فرمان روا
شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل
شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل
شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل
شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل
شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل
نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی
نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی
نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی
نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی
نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی
درع حکمت پوشم و بی ترس گویم القتال
درع حکمت پوشم و بی ترس گویم القتال
درع حکمت پوشم و بی ترس گویم القتال
درع حکمت پوشم و بی ترس گویم القتال
درع حکمت پوشم و بی ترس گویم القتال
خوان فکرت سازم و بی بخل گویم الصلا
خوان فکرت سازم و بی بخل گویم الصلا
خوان فکرت سازم و بی بخل گویم الصلا
خوان فکرت سازم و بی بخل گویم الصلا
خوان فکرت سازم و بی بخل گویم الصلا
نکتهٔ دوشیزهٔ من حرز روح است از صفت
نکتهٔ دوشیزهٔ من حرز روح است از صفت
نکتهٔ دوشیزهٔ من حرز روح است از صفت
نکتهٔ دوشیزهٔ من حرز روح است از صفت
نکتهٔ دوشیزهٔ من حرز روح است از صفت
خاطر آبستن من نور عقل است از صفا
خاطر آبستن من نور عقل است از صفا
خاطر آبستن من نور عقل است از صفا
خاطر آبستن من نور عقل است از صفا
خاطر آبستن من نور عقل است از صفا
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
قلب ضرابان شعر از من پذیرد کیمیا
قلب ضرابان شعر از من پذیرد کیمیا
قلب ضرابان شعر از من پذیرد کیمیا
قلب ضرابان شعر از من پذیرد کیمیا
قلب ضرابان شعر از من پذیرد کیمیا
رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر
رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر
رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر
رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر
رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر
دست نثر من زند سحبان وائل را قفا
دست نثر من زند سحبان وائل را قفا
دست نثر من زند سحبان وائل را قفا
دست نثر من زند سحبان وائل را قفا
دست نثر من زند سحبان وائل را قفا
هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من
هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من
هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من
هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من
هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من
آسمان زان تیغ بران سازد از بهر قضا
آسمان زان تیغ بران سازد از بهر قضا
آسمان زان تیغ بران سازد از بهر قضا
آسمان زان تیغ بران سازد از بهر قضا
آسمان زان تیغ بران سازد از بهر قضا
بر سر همت بلا فخر از ازل دارم کلاه
بر سر همت بلا فخر از ازل دارم کلاه
بر سر همت بلا فخر از ازل دارم کلاه
بر سر همت بلا فخر از ازل دارم کلاه
بر سر همت بلا فخر از ازل دارم کلاه
بر تن عزلت بلا بغی از ابد دارم قبا
بر تن عزلت بلا بغی از ابد دارم قبا
بر تن عزلت بلا بغی از ابد دارم قبا
بر تن عزلت بلا بغی از ابد دارم قبا
بر تن عزلت بلا بغی از ابد دارم قبا
من ز من چو سایه و آیات من گرد زمین
من ز من چو سایه و آیات من گرد زمین
من ز من چو سایه و آیات من گرد زمین
من ز من چو سایه و آیات من گرد زمین
من ز من چو سایه و آیات من گرد زمین
آفتاب آسا رود منزل به منزل جا به جا
آفتاب آسا رود منزل به منزل جا به جا
آفتاب آسا رود منزل به منزل جا به جا
آفتاب آسا رود منزل به منزل جا به جا
آفتاب آسا رود منزل به منزل جا به جا
این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه چیست؟
این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه چیست؟
این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه چیست؟
این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه چیست؟
این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه چیست؟
وان بدین گویان که آخر جای این ساحر کجا؟
وان بدین گویان که آخر جای این ساحر کجا؟
وان بدین گویان که آخر جای این ساحر کجا؟
وان بدین گویان که آخر جای این ساحر کجا؟
وان بدین گویان که آخر جای این ساحر کجا؟
پیش کار حرص را بر من نبینی دست رس
پیش کار حرص را بر من نبینی دست رس
پیش کار حرص را بر من نبینی دست رس
پیش کار حرص را بر من نبینی دست رس
پیش کار حرص را بر من نبینی دست رس
تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمان روا
تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمان روا
تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمان روا
تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمان روا
تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمان روا
ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر
ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر
ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر
ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر
ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر
از عنب می پخته سازند و ز حصرم توتیا
از عنب می پخته سازند و ز حصرم توتیا
از عنب می پخته سازند و ز حصرم توتیا
از عنب می پخته سازند و ز حصرم توتیا
از عنب می پخته سازند و ز حصرم توتیا
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من چراغ عقل و آنها روز کوران هوا
من چراغ عقل و آنها روز کوران هوا
من چراغ عقل و آنها روز کوران هوا
من چراغ عقل و آنها روز کوران هوا
من چراغ عقل و آنها روز کوران هوا
دشمنند این عقل و فطنت را حریفان حسد
دشمنند این عقل و فطنت را حریفان حسد
دشمنند این عقل و فطنت را حریفان حسد
دشمنند این عقل و فطنت را حریفان حسد
دشمنند این عقل و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا
حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس
حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس
حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس
حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس
حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس
قول احمد را خطا خواندند جمعی ناسزا
قول احمد را خطا خواندند جمعی ناسزا
قول احمد را خطا خواندند جمعی ناسزا
قول احمد را خطا خواندند جمعی ناسزا
قول احمد را خطا خواندند جمعی ناسزا
من همی در هند معنی راست هم چون آدمم
من همی در هند معنی راست هم چون آدمم
من همی در هند معنی راست هم چون آدمم
من همی در هند معنی راست هم چون آدمم
من همی در هند معنی راست هم چون آدمم
وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا
وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا
وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا
وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا
وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا
چون میان کاسهٔ ارزیز دلشان بی فروغ
چون میان کاسهٔ ارزیز دلشان بی فروغ
چون میان کاسهٔ ارزیز دلشان بی فروغ
چون میان کاسهٔ ارزیز دلشان بی فروغ
چون میان کاسهٔ ارزیز دلشان بی فروغ
چون دهان کوزهٔ سیماب کفشان بی عطا
چون دهان کوزهٔ سیماب کفشان بی عطا
چون دهان کوزهٔ سیماب کفشان بی عطا
چون دهان کوزهٔ سیماب کفشان بی عطا
چون دهان کوزهٔ سیماب کفشان بی عطا
من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان
من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان
من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان
من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان
من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان
غر زنان برزنند و غرچگان روستا
غر زنان برزنند و غرچگان روستا
غر زنان برزنند و غرچگان روستا
غر زنان برزنند و غرچگان روستا
غر زنان برزنند و غرچگان روستا
گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک
گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک
گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک
گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک
گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک
من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا
من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا
من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا
من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا
من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا
جرعه نوش ساغر فکر منند از تشنگی
جرعه نوش ساغر فکر منند از تشنگی
جرعه نوش ساغر فکر منند از تشنگی
جرعه نوش ساغر فکر منند از تشنگی
جرعه نوش ساغر فکر منند از تشنگی
ریزه خوار سفرهٔ راز منند از ناشتا
ریزه خوار سفرهٔ راز منند از ناشتا
ریزه خوار سفرهٔ راز منند از ناشتا
ریزه خوار سفرهٔ راز منند از ناشتا
ریزه خوار سفرهٔ راز منند از ناشتا
مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت
مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت
مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت
مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت
مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت
پوستشان از سر برون آرم که مارند از لقا
پوستشان از سر برون آرم که مارند از لقا
پوستشان از سر برون آرم که مارند از لقا
پوستشان از سر برون آرم که مارند از لقا
پوستشان از سر برون آرم که مارند از لقا
لشکر عادند و کلک من چو صرصر در صریر
لشکر عادند و کلک من چو صرصر در صریر
لشکر عادند و کلک من چو صرصر در صریر
لشکر عادند و کلک من چو صرصر در صریر
لشکر عادند و کلک من چو صرصر در صریر
نسل یاجوجند و نطق من چو صور اندر صدا
نسل یاجوجند و نطق من چو صور اندر صدا
نسل یاجوجند و نطق من چو صور اندر صدا
نسل یاجوجند و نطق من چو صور اندر صدا
نسل یاجوجند و نطق من چو صور اندر صدا
خویشتن هم جنس خاقانی شمارند از سخن
خویشتن هم جنس خاقانی شمارند از سخن
خویشتن هم جنس خاقانی شمارند از سخن
خویشتن هم جنس خاقانی شمارند از سخن
خویشتن هم جنس خاقانی شمارند از سخن
پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا
پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا
پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا
پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا
پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا
نی همه یک رنگ دارد در نیستان ها ولیک
نی همه یک رنگ دارد در نیستان ها ولیک
نی همه یک رنگ دارد در نیستان ها ولیک
نی همه یک رنگ دارد در نیستان ها ولیک
نی همه یک رنگ دارد در نیستان ها ولیک
از یکی نی قند خیزد وز دگر نی، بوریا
از یکی نی قند خیزد وز دگر نی، بوریا
از یکی نی قند خیزد وز دگر نی، بوریا
از یکی نی قند خیزد وز دگر نی، بوریا
از یکی نی قند خیزد وز دگر نی، بوریا
دانم از اهل سخن هرکه این فصاحت بشنود
دانم از اهل سخن هرکه این فصاحت بشنود
دانم از اهل سخن هرکه این فصاحت بشنود
دانم از اهل سخن هرکه این فصاحت بشنود
دانم از اهل سخن هرکه این فصاحت بشنود
هم بسوزد مغز و هم سودا پزد بی منتها
هم بسوزد مغز و هم سودا پزد بی منتها
هم بسوزد مغز و هم سودا پزد بی منتها
هم بسوزد مغز و هم سودا پزد بی منتها
هم بسوزد مغز و هم سودا پزد بی منتها
گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم
گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم
گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم
گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم
گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا